سماور خانگی چای حسین اینجا میجوشد؛
روایت روضه قدیمی از خوزستان تا لرستان
محرم که فرا میرسد خانه، خیمگاه عزای حسین (ع) میشود و همه اعضای خانواده در تکاپو هستند تا برای مجلس فرزندان زهرا(س) سنگ تمام بگذارند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیرافلاک»، مُحرم که از راه میرسد پدر سراغ پرچمهای سبز و مشکی روضه میرود تا در و دیوار خانه را مثل هرسال سیاه پوش کند، ولی حالا که سن و سالی از او گذشته و دست و پاهایش رمق چندانی ندارد این کار برایش سخت شده است اما به خاطر عشق و ارادت خاصی که به اباعبدالله الحسین(ع) دارد با جان و دل این کار را انجام میدهد تا خانه مُهیای مهمانان حسین(ع) شود.
خانه که رنگ و بوی مُحرم گرفت، پدر سراغ عَلم و چلچراغش میرود، همان عَلمی که از اجدادش به او رسیده تا با نام ابوالفضلالعباس علمدار کربلا، هیئتدار خاندان باشد. عَلم که برپا میشود خانه صفای دیگری میگیرد و پدر هم به آرامش عجیبی میرسد و انگار خیالش راحت میشود که امسال هم توانسته خیمه عزای فرزندان زهرا(س) را برافراشته نگه دارد و سماور خانهاش برای مهمانان امام حسین(ع) بجوشد.
این حکایت خانواده آئینفر است که سالها هیئتدار منطقه شهرک الغدیر الیگودرز هستند و دهه اول محرم خانه و زندگی خود را وقف روضه امام حسین (ع) میکنند تا برای اباعبدالله و علمدار کربلا سنگ تمام بگذارند.
دختر سوم خانواده آئینفر در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سفیرافلاک» خودش را «شکیبا آئینفر» و متولد سال ۶۰ معرفی میکند و میگوید اسم شناسنامهایام اکرم است اما همه مرا شکیبا صدا میزنند، سپس از چگونگی شروع روضه در خانهشان میگوید، از همان سالهایی که ۹ سال بیشتر نداشت و تا چشم باز کرده بود خود را در هیئت و روضه خانگی دیده بود.
آمادگی اهل خانه برای برپایی هیئت
اکرم یا همان شکیبا که فرزند پنجم خانواده است، هرسال پا به پای پدر، مادر، پنج خواهر و چهار برادرش برای برپا کردن روضه امام حسین (ع) کمک میکند و با مداحی و نوای گرمش به روضه خانه رونق میدهد.
او میگوید: قبل از سال ۶۹ خانهمان دزفول بود و مُحرم که میشد پدرم خانه را برای حضور هیئت مردانه و عزاداران امام حسین (ع) مهیا میکرد و عَلمی که از اجدادش به او رسیده بود را در قالب یک هیئت سینهزنی بیرون میبرد.
آئینفر ادامه میدهد: پس از چند سال سکونت در دزفول، ساکن خرمآباد شدیم و در نهایت به خاطر بیماری مادرم راهی شهر الیگودرز شدیم تا در این شهر ساکن شویم. زمانی که به شهر الیگودرز آمدیم چون غریب بودیم و کسی را نمیشناختیم پدرم دیگر هیئت را برقرار نکرد تا اینکه یک شب در خواب حضرت ابوالفضل(ع) را میبیند که میفرماید چرا عَلم را زندانی کردهای و بیرون نمیبری. در این خواب پدرم با گریه میگوید من اینجا غریبام، کسی را ندارم اما حضرت میگوید عَلم را بیرون ببر.
وی سپس میگوید: سال ۶۹ بود که پدرم تصمیم گرفت دوباره هیئت را برقرار کند، به یاد دارم آن زمان پدرم عَلم را روی یک سه پایه میگذاشت و پسربچهها را دور این عَلم جمع میکرد و برایشان نوار نوحه میگذاشت تا عزاداری کنند، خودش هم کنار بچهها میماند و سینهزنی و عزاداری میکرد.
برپایی عَلم و چلچراغ
آئینفر عنوان میکند: عَلم برای خانواده ما ارزش معنوی زیادی دارد، وقتی به الیگودرز آمدیم ابتدا در خیابان شهید محمودی ساکن شدیم، آن زمان اتاق پذیرایی خانه ما یک طاقچه داشت که پدرم عَلم را روی آن قرار داده و پارچه سبزی روی آن کشیده بود. شبهای جمعه هم که میشد همه با هم کنار عَلم زیارت عاشورا را میخواندیم.
وی بیان میکند: سالها پیش در یک مجلس روضه با طاهره لونی آشنا شدم که مداح بود، وقتی زیارت عاشورا را خواندم از صدایم تعریف کرد و کم کم سر صحبت باز شد و از عَلمی که در خانه داریم گفتم و برایش مطرح کردم که این عَلم قبلاً هیئتدار دزفول بوده اما الان چون غریب هستیم هیئت خاصی نداریم.
آئینفر عنوان میکند: وقتی خانم لونی حرفهایم را شنید گفت چرا این هیئت را به اسم هیئت بانوان ثبت نمیکنی؟ آنجا بود که پیگیر برپایی هیئت بانوان شدم و مُحرم که شد با نام «هیئت بانوان و دلسوختگان حضرت ابوالفضل (ع)» روضه امام حسین(ع) را با حضور بانوان در خانه برقرار کردیم.
وی به ثبت این عَلم در استان اشاره میکند و ادامه میدهد: سال اولی که هیئت سینهزنی بانوان را برپا کردیم پنج چراغ نفتی کنار عَلم گذاشتیم و کم کم با نذوراتی که مردم داشتند چراغها به چهل تا رسید، غروب که میشد با پدرم چراغها را نفت میکردیم و کنار عَلم میگذاشتیم، اما سالهای بعد به خاطر بوی آزاردهنده نفت چراغها را برقی کردیم.
این بانوی الیگودرزی سپس میگوید: چون مادرم افسردگی شدیدی گرفت دکترها گفتند که باید مکان زندگیتان را عوض کنید، به همین خاطر از خیابان شهید محمودی به شهرک الغدیر نقل مکان کردیم. از آنجا که تازه به محله الغدیر آمده بودیم مادرم گفت چون اینجا غریب هستیم و کسی را نمیشناسیم امسال روضه را برپا نکنیم، بعد از این حرف بود که مادرم از پله خانه افتاد و پایش شکست و همانجا بود که مادرم گفت یا ابوالفضل (ع) غلط کردم من هیئتام را برپا میکنم.
وی عنوان میکند: هرسال ۱۱ روز اول محرم روضه داریم و هیئت در خانهمان برقرار است، تنها وقفهای که داشت سه سال دوران کرونا بود که به خاطر سلامتی مردم، هیئت برپا نشد اما همان زمان هم با حضور اعضای خانواده روضه امام حسین(ع) را برقرار میکردیم و کامل تعطیل نشد.
آئینفر سپس بیان میکند: من از بچگی علاقه زیادی به هیئتهای سینهزنی داشتم، به یاد ندارم که بیرون از خانه پای تکیهها و دستههای عزاداری رفته باشم چون همیشه روضه داخل خانه بوده و من هم از دل جان برای امام حسین(ع) مایه گذاشتم و سینه زدم.
اجرای برنامه سینه قاسم
وی سپس در رابطه با برنامههای هیئت خانگیشان میگوید: در هیئت ما علاوه بر قرائت زیارت عاشورا، مراسم سینهزنی و بیان احکام، یک تعزیه نیز اجرا میشود که در آن هر کدام از اعضای خانواده و فامیل نقشی از اسرای کربلا را بازی میکنند. مراسم دیگر «اجرای برنامه سینه قاسم» است و چون حضرت قاسم(ع) تازه داماد بودند ما به یاد آن حضرت یک سینی حنای خشک تزئین کرده و وسط مجلس میگذاریم، همچنین نخودچی کشمش را در تورهای سبز و مشکلی بستهبندی میکنیم و کنار آن میگذاریم و با حضور عزاداران دعاهای خاصی را قرائت میکنیم.
این بانوی الیگودرزی مطرح میکند: من چندین سال است که خادم اباعبدالله الحسین (ع) هستم، بچهدار نشدهام ولی همیشه میگویم حتماً یک مصلحتی در کار خداوند بوده است. شاید گلایه کرده باشم اما دست از اعتقاداتم نکشیدهام و تا جان در بدن دارم بر این عقیده و باور میمانم و برای سیدالشهداء خادمی میکنم.
آئینفر عنوان میکند: ما هرچه در زندگیمان داریم از امام حسین(ع) است. در زندگی حتی به نقطه صفر رسیدهایم ولی هیچ وقت امام حسین (ع) دستمان را خالی نگذاشته است و میتوانم بگویم که امام حسین(ع) همیشه در شرایط سخت دستمان را گرفته است و نگذاشته که ناامید شویم.
وی بیان میکند: از حضرت ابوالفضل(ع) میخواهیم که هیچ وقت ما را به حال خودمان رها نکند و اجازه بدهد به عنوان یک خادم کوچک خدمتگذارش باشیم.
این روایت کوتاهی بود از خانهای که ماه محرم و صفر سیاهپوش میشود و اهل آن زن و مرد کوچک و بزرگ به خاطر عشق و ارادتی که به فرزندان حضرت زهرا(س) دارند، خادم میشوند تا هر کدام به سهم خود به مجلس امام حسین(ع) خدمت کنند.
انتهای خبر/