حالت تاریک
  • شنبه, 1403/05/06 شمسی | 2024/07/27 میلادی
فرازی از وصيت‌نامه شهيد «باقرزاده»؛

امروز میدان کار و فردا بازار مزد است

امروز میدان کار و فردا بازار مزد است

شهید «اسماعیل باقرزاده» در وصیت‌نامه خود نوشته است: امروز میدان کار فردا بازار مزد است، امروز بایستی عمل کرد و بدون حساب و فردا حساب است و از اینکه به جبهه آمده‌ام هدفم برای رضای الهی بوده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیرافلاک»، شهید اسماعیل باقرزاده در سال ۱۳۴۶ در شهرستان رومشکان در خانواده‌ای با ایمان و مؤمن دیده به جهان گشود و تحت توجهات والدینی مهربان و مؤمن تربیت پاک اسلامی را به‌خوبی فرا گرفت.

وی تحصیلات خود را تا سطح سوم راهنمایی طی کرد و هم‌زمان به والدین بزرگوارش در امر کشاورزی کمک می‌کرد و به انجام تمرینات ورزشی نیز علاقه داشت و در مسابقات ورزش شرکت می‌کرد و این شهید والامقام نوجوانی انقلابی و پیرو و خط و امام و مطیع امر ولایت بود و در یک نبرد دلیرانه در منطقه عملیاتی پاسگاه زید در تاریخ ۶۴/۰۴/۲۴ به شهادت رسید.

وصیت‌نامه شهید:

بعضی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستند و به عهد و پیمانی که باخدای خود بستند کاملاً وفا کردند و بعضی هم در آن عهد ایستادگی کردند و تا درراه اسلام او شهید شدند.

برخی با انتظار مقاومت کردند و به‌هیچ‌وجه عهد خود را تغیر ندادند تا به شهادت رسیدند و به درود بر محمد تا آخرین رسول خدا و علی اولین امام معصوم(ع) و بر محمدی آخرین امام و حجت خدا بر عالم و امید مستضعفان جهان و نایب برحقش امام خمینی سلام.

امیدوارم‌ای پد رو مادر عزیزم و مادر مهربانم و برادران و خواهران که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و نمی‌دانم چطور از شما قدردانی کنم و شما تمام خوبی‌ها را در حق من ادا کردید؛ خداوند شما را غرق رحمت خودش کند و شما را در روزقیامت با محمد و آل محمد و اولیاء خودش محشور بگرداند.

می‌توانم بنویسم و شهید شدم و شاید هم شهید را به رنگ قرمز به سرخی خون پاکم که عاشقانه زمین تشنه را آبیاری بکند و ادای دین می‌کردم و لیکن دیدم و رسالتی عظیم‌تر بر دوش ارتعاش دارد و با خود به تحلیل نشستم و باید گفت باید نوشت و باید فریاد زد و باید ترسیم کو رسالت.

بر آن شدم که کمی بسرایم شعر او و شهادت را فریاد برآوردم و بر خاموشان و اکنون ندا می‌دهم و بر تو ندای شهید را اینک فریاد می‌کنم و بر تو فریاد شهید را نام و او بنام خدا از اویم و برای او هستیم و برای او رفتیم و برای اوست و بازگشت همه به‌سوی معبود الهی است.

 امروز میدان کار فردا بازار مزد است، امروز بایستی عمل کرد و بدون حساب و فردا حساب است و  از اینکه به جبهه آمده‌ام به خاطر هوای نفس نبوده و هدفم فقط و فقط الله و پاسداری از خون شهدا بود و پس از حالا که هدفم این است و نباید نگران من باشید و مادر حضرت زینب(ع) از شما بیشتر مصیبت دید و باید از او درس بگیرند و باید از امام حسنین(ع) عبرت بگیرند و که طفل شیرخوار شش‌ماهه‌اش را هدیه اسلام کرد و زیرا که هنوز نام او زنده است و تا ابد زنده است.

تاآخرین‌نفس و تا آخر عمر دعای به جان امام این پیر جماران می‌کنم و چون او تزکیه روح به من داد؛ خوشحال باش که پسرت را در جبهه اسلام فدا کردی.

مادر از شما می‌خواهم که برایم دعا کنید و تا شاید گناهانم بخشیده شوند و زیرا که من درست خدایی را که نمی‌شناسم و ابن قدر گناه کردم و حتی کوله‌پشتی که بر دوشم است خالی است ولی پر از گناه است و پس از شما مادر مهربان التماس دعا می‌کنم و می‌دانم که خیلی بر این ناراحت کشیده‌ای و رخت دامادی را برای عروسم تهیه نمودی ولی من هدفی دیگر داشتم که ان‌شاءالله حاجت، طلب شده و از دوستان و آشنایان که در تشیع جنازه من شرکت کردند و هم‌چنین سینه‌زنی و نوحه‌خوانی کردند، متشکرم.

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از