حالت تاریک
  • چهارشنبه, 1403/06/28 شمسی | 2024/09/18 میلادی
فرازی از وصیت‌نامه شهید «رسول زیودار»؛

خدایا یاری‌ام کن تا بر نفسم غلبه کنم

خدایا یاری‌ام کن تا بر نفسم غلبه کنم

شهید «رسول زیودار» در وصیت‌نامه خود نوشته است: خدایا، راغب هستم به سوی تو، خدایا، غیاثی کن و منت‌گذار مرا، یاری کن تا بر نفسم غلبه کنم و مرا از مقربان درگاهت قرار ده و شهادت مرا قبول کن.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سفیرافلاک، شهید رسول زیودار يكم خرداد ۱۳۴۱، در شهرستان خرم‌آباد به دنيا آمد. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. پاسدار بود. نهم آذر ۱۳۶۲، با سمت معاون گردان فتح در آبادان بر اثر اصابت گلوله به شكم، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

وصیت‌نامه شهید:

به نام او و برای او و به یاد او و به امید او

مورخه سوم شهریور ۱۳۶۱ روز دوشنبه، مقصد ما از خرم‌آباد به سوی اهواز است و از آنجا به جبهه و بعدش پا در دنیای دیگری خواهم گذاشت و یا با کوله‌بار رسالت الهی مهمان دنیا خواهم بود.

این وصیت من است و عقیده من، خدا کند آنقدر پربار باشد که جای پند و اندرز را نیز بگیرد. الها، خود می‌دانی لایق شهید بودن نیستم و اگر دار فانی را وداع کردم و از این خانه موقت به محل ابدی رفتم از دو حال خارج نیست، یا اینکه خداوند از من راضی است و در بهشت جای خواهم داشت، یا اینکه در جهنم خواهم بود و نیز باز هم معتقدم که لطف خدا شامل حالم است و راضی هستم به رضای کریم و رحمن و رحیم.

خدایا، راغب هستم به سوی تو، خدایا، غیاثی کن و منت‌گذار مرا، یاری کن تا بر نفسم غلبه کنم و مرا از مقربان درگاهت قرار ده و شهادت مرا قبول کن. خدایا، می‌دانی که بارها به عنوان اینکه مقلب‌القلوب هستی از درگاهت تضرع کردم و البته بارها گفته‌ام، (ربنا افرغ علینا صبرا) و این دعا را بیشتر شامل خانواده‌ام کن و می‌دانم که مهربان‌تر از من به آن‌ها هستی، پس به آن‌ها صبر بده تا افتخار کنند به فرزندشان.

به خانواده‌ام سلام می‌رسانم، پدر عزیزم مرا حلال کن و ببخش، زیرا می‌دانم که مدتی است که از من خبر نداری و من در این مدت نامه‌ای ننوشته‌ام و از دوری من ناراحتی. پدر عزیزم وظیفه شرعی من بوده است و باید من انجام بدهم و ما اگر این وظیفه را انجام ندهیم خدا ما را قبول نمی‌کند و نسل‌های آینده به ما لعنت می‌فرستند و من خوب می‌دانم که تو پدری خیلی خوب برای من بوده‌ای و من خودم می‌دانم که تو مرا تشویق می‌کردی که به جبهه بروم و حتما خودت را آماده کرده‌ای که در شهادت من چه کارهایی بکنی. در میان مردم با افتخار زندگی کن و به برادرانم که هم‌اکنون در جبهه هستند سفارش کن همیشه سرباز اسلام باشند در جبهه‌ها.

در آخر وصیت من به کل خانواده‌ام و مردم این است که همیشه یاور امام باشند و لحظه‌ای از یاری او دست برندارند و امام عزیز را تا انقلاب مهدی و در کنار مهدی یاری دهند و تا سرحد جان بدانند که اگر از یاری امام دست بکشند، مورد لعنت نسل‌های آینده قرار خواهند گرفت. خانواده‌ام از اینکه من شهید شده‌ام ناراحت نشوند، زیرا من به آرزوی خود رسیدم و به پیش حسین سالار شهیدان می‌روم و من زنده شاهد و ناظر هستم.

این را هم بدانید که تا در راه خدا هستید ناراحتی نخواهید داشت و همیشه خدا شما را یاری می‌کند. و در آخر از اینکه من پسر خوبی برای شما پدر و مادر عزیزم نبوده‌ام مرا ببخشید و حلال کنید و برادران و خواهران کوچکم را به خوبی و با تعالیم اسلامی تربیت کنید، تا در آینده هر کدام سربازی برای امام زمان باشند . در آخر اینکه هر کجا که پدرم خواست مرا آنجا دفن کنید.

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از