فرازی از وصیتنامه شهید «آزاد قبادی»؛
اسلحهام را از زمین بردارید
شهید «آزاد قبادی» در وصیتنامه خود نوشته است: پس از من اسلحهام را از زمین بردارید و راه دفاع از اسلام و ولایت را باایمان و ایستادگی ادامه دهید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سفیرافلاک، شهید «آزاد قبادی» یکم مهر ۱۳۴۵، در روستای میانمحله از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش «رشیدخان»، کشاورز بود و مادرش «کوکب» نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. بهعنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ششم مرداد ۱۳۶۷، در اسلامآباد غرب هنگام درگیری با منافقان خائن وطنفروش موسوم به سازمان مجاهدین خلق ایران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصیتنامه شهید:
بسمالله الرحمن الرحیم
کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگوئید بلکه آنها زندهاند و شما درک نمیکنید. بر هر انسان لازم است قبل از مردن وصیت خود را بنویسد لذا من هم بر حسب تکلیف میخواهم عمل کنم. قبل از هر چیز به یکتایی خداوند بزرگ گواهی میدهم و شهادت میدهم که حضرت محمد (ص) عبد و رسول خداست.
بار خدایا الان که دارم وصیت مینویسم دلم برای شهادت لحظهشماری میکند و دوست دارم وقتی شهید میشوم بدنم تکهتکه شود تا دیگر جایی برای هوا و هوسهای دنیا نباشد و از من دور شوند. دوست دارم به آغوش گرم شهادت بروم، جایی گرم و گرمی خون شهادت را لمس کنم و صدای هل من ناصر رهبرمان را در سرخی خون و گرمی شهادت لبیکگویم. اگر علیاصغر و دیگر یارانت را از دست دادی و دیگر یاری برای تو باقی نماند، ما امروز به یاری فرزندت روحالله که برای همان هدف به پا خواسته و برای اعتلای اسلام عزیز به پا خواستهایم و تا آخرین قطره خون جانفشانی میکنیم.
ای خدای بزرگ تو خود میدانی از روزی که لباس سبز شهادت پاسداری را به تن پوشیدم، فقط بهخاطر رضای تو بود که قدم در این راه نهادم و آن را بهعنوان شغل انتخاب نکردم بلکه ّعشق من بود ذوقم بود و برای ادای تکلیف پذیرفتم و اگر شغل بود رهایش میکردم ولی اگر عشق من است این را بر من برای شهادت و تکلیف مبارک کن. ای خدای بزرگ از تو میخواهم زمانی که شهید شدم بدنم تکهتکه شود تا در مقابل امام حسین (ع) و یارانش خجالت نکشم، در آن زمان که به زیارت کربلا رفتید سلام مرا به اباعبدالله الحسین برسانند و بگویند که ای امام حسین کسانی بودند که شوق زیارت تو را داشتند اما افسوس که به آرزوی خود نرسیدند و در وسط راه شهید شدند.
و از برادران سپاه میخواهم هر کدام که میتوانند و میخواهند یک روز روزه و نماز قضا برای این حقیر به جا آورند.
اما چند کلامی با پدر و مادرم و همسر و برادرانم دارم. ای پدر و مادر که رنجهای بسیار برای من کشیدید، مادری که شبها در کنار بسترم بودی و شبها تا صبح بیدار بودی پدر و مادرم خیلی شما را دوست داشتم ولی چه کنم که اسلام از همه شماها عزیزتر است و این را تشخیص دادم که اسلام امروز در خطر است این بود که شما را تنها گذاشتم.
برادران عزیزم من از شما تقاضا دارم که راهم را ادامه دهید و اسلحهام را از زمین بردارید. همیشه امام عزیز و رزمندگان را دعا کنید و اما همسر مهربانم این از الطاف خداوند بود که چند صباحی با هم زندگی کردیم از تو میخواهم زمانی که خبر شهادت من به شما رسید خود را به یاد زینب (س) و همسران شهدای بی کفن کربلا و دیگر شهدای بی کفن و جسد برنگشته خودمان بی کفن بیندازی که چند روزی بیشتر با هم نبودند و شوهرانشان در جبهه به شهادت رسیدند. همسرم از تو تقاضا دارم اگر توانستی یک ختم قرآن برایم بخوان و تمام کتابها و مجلههای مرا به کتابخانه پایگاه مقاومت حضرت امام حسین (ع) تحویل دهید از همه کسانی که مرا میشناسند تقاضا دارم مرا حلال کنند و از شما عزیزان التماس دعا دارم.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!