گرمای همدلی در سرمای بلندترین شب سال؛
«شوچله» در لرستان رسمی کهن را روایت میکند
گرمای همدلی در سرمای بلندترین شب سال، مردم لرستان را گرد هم میآورد و «شوچله» آئینی کهن را در دل این سرزمین زنده نگه میدارد.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «سفیرافلاک» در لرستان، وقتی خورشید آخرین شعاعهای پائیز را پشت شانههای بلند زاگرس پنهان میکند و نسیم سرد زمستان آرامآرام وارد کوچهها میشود، یاد شبهایی میافتند که سالهاست در خاطرهها زنده ماندهاند؛ شبهایی که با خنده کودکان، بوی گندم برشته و اناردون و زمزمه شعرهای کهن جان میگرفتند: «شُو چله».
شب یلدا درگذشته فرصتی بود برای جمعشدن خانوادهها در خانههای بزرگ و ساده، جایی که سفرهها یکی میشد و فاصلهها کمرنگ. فقیر و دارا کنار هم مینشستند و هر کس سهمی از داشتههایش روی سفره میگذاشت؛ رسم «کاسم سا» و همدلی در کوچکترین حرکات روزمره نمایان بود. مهم نبود سفره چقدر بزرگ یا کوچک بود، مهم آن بود که دلها با هم بودند و لحظهها با هم میگذشت.
خانهها در این شب پُر از صدا و رنگ میشدند. بوی نان تازه، گندم برشته و اناردون فضا را پر میکرد. چراغهای کمنور و شعلههای کرسی، سایههای نرم روی دیوارهای کاهگلی میانداختند. بچهها با شادمانی از اتاقی به اتاق دیگر میدویدند و خندههایشان در سکوت شب میپیچید. حتی سرمای زمستان هم نمیتوانست گرمای جمع را کمرنگ کند.
یکی از شیرینترین آئینهای شب یلدا، رسم «شال دُر کردن» بود. با تاریک شدن هوا، پسران کوچک و نوجوانان به پشتبام خانهها میرفتند و شال یا چادری را به داخل حیاط همسایه میانداختند. شعری محلی میخواندند:
«امشو اول قهاره، خیر دِ هونت بواره،
نون و پنیر و شیره، کیخا هونت نمیره»
صاحبخانه، بهاندازه توان خود، تنقلاتی در شالها میگذاشت. بخشی از آن برای خانوادههای کم دست و نیازمند بود؛ نشانهای ساده و صمیمی از همدلی و مهربانی، که امروز هم میتواند چراغ راه باشد. این آئین کوچک، یادآور این بود که شادی و مهربانی در دل خانهها و دل انسانها جاری میشود، حتی وقتی زندگی سخت است.
سفره شب یلدا پُر از معنا و نماد بود. گندم برشته، نماد زندگی و برکت؛ قلنگ با رنگ سبزش، نشانه امید و زایش دوباره طبیعت، گردو و بادام یادآور فراوانی و استمرار زندگی. درگذشته، برنج چندان رایج نبود و حتی بوقلمون غذای اصلی سفره بود. ساده بود، اما پرمعنا؛ هر خوراکی فلسفهای داشت و هیچچیز تصادفی انتخاب نمیشد.
در این شب، شادی و بازی نیز جریان داشت. بچهها به کشتیگرفتن تشویق میشدند؛ بازیای با ریشههای چندهزارساله که به «زور و صافونه» معروف بود و نشان از اهمیت شجاعت، نشاط و سلامت جسم در فرهنگ مردم لرستان داشت. صدای خندهها، هیجان و تشویق بزرگترها، سرمای شب را کمرنگ میکرد و گرمای انسانی خانهها را پُر میکرد.
باگذشت شب، آئین «چهل سرود» آغاز میشد؛ فال شعرگونهای که بیشتر برای جوانان بود و با بیت آخر معنا پیدا میکرد. اشعار به زبان لکی یا لری خوانده میشد و شادی جمع را بیشتر میکرد. در آن زمان، زندگی مردم با شعر و بداههسرایی تنیده شده بود و این آئینها، پیوند خانوادهها و همسایگان را تقویت میکرد.
پایان شب، با قصه همراه میشد. بزرگ خانواده یا کسی که سواد داشت، شاهنامه، امیرارسلان یا داستانهایی مثل «فلک ناز» را با آواز میخواند. قصهها دلها را نزدیکتر میکرد و خاطراتی میآفرید که نسلها آن را با خود حمل میکردند. در دل این قصهها، درسهای ساده زندگی، صبر، همدلی و مهربانی نهفته بود؛ درسهایی که امروز هم به آنها نیاز داریم.
امروز، با شرایط سخت زندگی و گرانی، سفرهها ممکن است کوچکتر و سادهتر باشند، اما یاد آئینهای ساده و صمیمی گذشته به ما یادآوری میکند که همدلی، دستگرفتن از دیگری و تقسیم شادی هنوز ممکن است. همان رسم شال دُر کردن، همان همسفره شدن، همان شعرخوانیها و قصهها، حتی در خانههای کوچک امروز هم میتواند دلها را گرم کند.
شب یلدا در لرستان یادآور حقیقتی ساده اما عمیق است؛ گرمای انسانها از هر آتشی گرمتر است و زندگی حتی در روزهای سخت، با مِهر و همدلی زیباتر میشود. امید است که روح این آئینها دوباره جان گیرد و «شُو چله» نه فقط یک شب در تقویم، بلکه فرصتی باشد برای لبخند، صمیمیت و نگاه مهربانانه به هم، حتی در سردترین و سختترین روزها.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!